به باران بابا

ساخت وبلاگ
شروع سال ۱۴۰۳ در کنار خانواده پدری من گذشت از روز قبلش رفته بودیم جایزان یوتاب اولین ساله عید رو سر سفره جشن میگیره نکته امسال بخاطر زمان تحویل سال و مکان.... اینکه من بقیه رو از خواب بیدار کردم اونم لحظه آخر ملت یادشون رفت عکس بگیرند.نیمه دوم عید امدیم‌خونه بابا فاطمه و خیلی خوش گذشته.....نکته امسال هم پیاده بودن ما بود و اینکه نیمه دوم عید با ماشین حاجی سفر کردیم.منتظر امدن ماشین هستیم.از نکات دیگه میشه به شب بیداری تا صبح در کوه با صادق اشاره کرد.سال گذشته دوبار مسئولیت گرفتم تصمیم دارم امسال روی پیشرفت در موقعیتی که هستم تمرکز کنم و تحربیاتم رو در همین بخش زیاد کنم سالم و با دقت کار کردن و مقاومت در برابر فشارهای احتمالی در جهت کنار امدن با برخی خواسته های بالا دستی در اولویتم است.سلامتی و تندرستی خودم و همه عزیزانم را از خداوند مسئلت میدارم. به باران بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت به باران بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alibaran بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 18:21

سکوت وحشتناک در این گوشه اهواز این موقع شب !!!!!من بخاطر یوتاب بیدار شدم.... یوتاب قطعا فرشته ای است که خدا برای من فرستاده....آرامشی دارم که قابل وصف نیستایام‌با فشردگی‌کاری، مالچ و داستانهای که داره با چالشها داره میگذرهاینم بگم بماند به یادگار که ماشین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این روزها نداریم و منتظریم ماشین‌ثبت نامی‌بیاد..... + نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 2:42 توسط علي باران  |  به باران بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت به باران بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alibaran بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 11:29

امروز معارفه شدم و مسئولیت جدیدم رو‌ بر عهد گرفتم.

روز عجیبی بود، وسط معارفه فهمیدم میر استعفا داده..... مثل حسی که خنده و گریه قاطی بشه اصلا لذت نبردم......

مسئولیت که بهش علاقه داشتم رو بدست آوردم.

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ ساعت 22:57 توسط علي باران  | 

به باران بابا...
ما را در سایت به باران بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alibaran بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 15:28

دماغ یوتاب خرخر میکنه خوب نمیتونه نفس بکشه گویا شیر برگشته ..... و امشب ما کشیک داریم میدیم الان هم نوبت منه کشیک بدم .....

+ نوشته شده در جمعه سوم آذر ۱۴۰۲ ساعت 2:46 توسط علي باران  | 

به باران بابا...
ما را در سایت به باران بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alibaran بازدید : 35 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 12:08

از کجا بگم نمیدونم.... خلاصه ای از این دو ماه بگم که از خاطره نیافتدمهر که امدم منابع و واقعا برگشت خوبی بود تا جایی که نبی پور استاد قدیم خودم رئیس سازمان جدید دستور بازگشتم و ابلاغ مسئولیت برام‌زد و علیرغم تماس ها و هماهنگی های قبلی اصرار به حضور من و همکاری جهت پروژه حساس شد که با توجه به مقاومت من و درگیری بالا گرفت و من سر مسئولیت نگرفتن اصرار و دعواها بعدی..... ولی بعدش خوب شد و تا اینجاش دست برداشتن ....رضا و امیر و کل بچه ها اداره کل محبت داشتن....به احترام من هم کاری تا امروز به جز چند مسئله حیاتی مدیریتی نفرستادند.قرار بود ریاست اداره بگیرم در منابع که با توجه به دعوا با نبی پور موسویان میترسه اقدامی کنه..... تولد امسال هم خانم مهندس ما رو جدا سورپرایز کرد. هر چند روز تولدم یک‌بیماری عجیب غریب گرفته بودم..... به در هر حال گوش شیطون کر این روزها آرامش داریم و‌گیر یوتابم این فرشته زیبا....قدم بعدی هم ارتقاء خونه یا ماشین است....اها اینک یادم باشه ماشین برای اولین بار داخل جاده بین شهری نگهمون داشت، شب با بچه ها مجبور شدم ماشینو یدک‌کردم‌تا اهواز و چه حس بدی بود که بچه هام اذیت هستند. به باران بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت به باران بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alibaran بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 14:17

ما بودنامون را بودیم شاید وقت رفتنهشاید وقتی دیگر در امور اراضی خدمت کنم فعلا باید به خانه برگردم و اونجا خدمتم رو ادامه بدم.خوشبختانه جناب پریچهر با استعفا موافقت و کمال همکاری و دستورات لازم رو‌ جهت همکاری با من را دادند.در آیند قطعا به نیکی از‌ایشان یاد میکنم.قرار شدفردا نامه زده بشه البته تسویه را انجام دادم. فقط تحویل نامه مانده، خوبه ادم مثل من باشه دنبال ریاست نباشه به باران بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت به باران بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alibaran بازدید : 66 تاريخ : جمعه 7 مهر 1402 ساعت: 18:15

احتمالا فردا روز پایان این مسئولیت باشه و در این مدت تجربه و دوستان زیادی پیدا کردم.پایان در این مسئولیت و شروع مسئولیتی دیگر....روزگار در این بازه زمانی هم سخت و هم به کام است. مسئولین رده بالا حساب ویژه باز کردن و محبت های فراوان دارند. امیدوارم فردا با پایان این ماموریت خطیر موافقت بشود تا شرایط برای انجام و ظایف بعدی و مورد علاقه خودم فراهم گردد.در این دوران تجربیات ارزشمند زیادی به دست آوردم از تعاملات اداری تا سیاست های پیچیده. از لابی گری برخی ها تا اینکه بعضی وقتها ندونستن و گفتن اینکه نمیدانم خیلی ارزشمند تر از چیزی است که فکر می کنید.افراد بسیار خوب و دوستان بسیار زیاد و البته افراد ... بهتر بگیم عجیب کمی هم آشنا شدم. پروژه ها و نکات فنی و همچنین برخی تخصص هام که خاک خورده بود به روز شد.صرفا به جهت یادآوری اینده نام برخی افراد رو یادداشت میکنم.کیانی، سراج، پریچهر، نوروزی، خانی، کاوه ای، قیم ها، سید فاضلی، عذاری، امیری، خانی، ملک زاده ها و چند اسم دیگر که متاسفانه به دلایلی فعلا اضافه نمیشوند. + نوشته شده در شنبه بیست و پنجم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 23:58 توسط علي باران  |  به باران بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت به باران بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alibaran بازدید : 49 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 16:39

بماند به یادگار بزرگترین چالشها....

بدجور با سرعت دارم پخته میشم....

+ نوشته شده در چهارشنبه یکم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 1:0 توسط علي باران  | 

به باران بابا...
ما را در سایت به باران بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alibaran بازدید : 57 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1402 ساعت: 14:52

دل من دیر زمانی ست که می پندارد دوستی نیز گلی است مثل نیلوفر ویاس
ساقه ترد و ظریفی دارد بیگمان سنگ دل است آن که روا می دارد جان این ساقه ی نازک را دانسته بیازارد بیازارد

به باران بابا...
ما را در سایت به باران بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alibaran بازدید : 59 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 14:57

دیروز روح‌الله همکلاسی قدیمی امدم پیشم کلی حرف زدیم چند روز قبلش حسام زنگ زده بود....حسام مثل همیشه دیوانه و دوستداشتنی ... ازدواج کرد بلاخره فرزندم دارهروح الله مثل قبل حسابگر.... ولی ته صحبتاش یک جمله گفت:علی می‌دونی نزدیک ۲۰ سال گذشت.... به باران بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت به باران بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alibaran بازدید : 58 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 14:57